دورهٔ ۱۴۷ ویرایش و درستنویسی
بهمن و اسفند۱۳۹۵
مسعود حسینپور
قبل از اینکه به کلاس بیایم، ذهنیتم اینطور بود که چهکسی میخواهد از ساعت ۱۵ تا ۱۹ سر کلاس خشک ویراستاری بنشیند و به حرفهای استاد توجه کند؟! از همه مهمتر هم اینکه کلاس بعد از نهار شروع میشد؛ یعنی زمانی که فقط خواب و استراحت میچسبید! ولی با خودم گفتم حالا میروم. نهایتش، سر کلاس چرت میزنم!
جلسهٔ اول که شروع شد، جو کلاس خیلی سنگین بود و هیچکس را نمیشناختم. جالب اینجا بود که بیشتر همکلاسیها بزرگتر از من بودند و این مسئله برایم کمی مشکل بود. در زمان برگزاری کلاس، مدام به ساعت نگاه میکردم و میدیدم عقربهها با اکراه حرکت میکنند! همین طور که هر از گاهی به ساعت نگاه میکردم، ناگهان آقای سیدمحمد حیدری وارد کلاس شدند و با یک سینی چای و بیسکویت از ما پذیرایی کردند. آنجا بود که یخ کلاس کمکم آب شد و چرتها پرید! از آن لحظه ذهنیتم دربارهٔ کلاس تغییر کرد! حدود یکی دو ساعت که از کلاس گذشت، دوباره آقای سیدمحمد حیدری وارد کلاس شدند؛ ولی این بار با نسکافه ما را خجالتزده کردند. این پذیراییها را که دیدم، خشکی کلاس برایم به شیرینی تبدیل شد و آرامآرام احساس خیلی خوبی پیدا کردم. این را هم بگویم که یک بخش خوب کلاس، پذیرایی و زمان استراحت بود؛ ولی بخش مهم و تأثیرگذار کلاس، نحوهٔ تدریس استاد حیدریثانی بود که واقعاً از حق نگذریم، فن بیان خوبی داشتند و بهخوبی و با تسلط کامل مباحث را برای ما بیان میکردند. همین جا بهطور مخصوص از استاد گرامی جناب آقای حیدریثانی تشکر میکنم و همچنین آرزوی توفیق روزافزون در تمام مراحل زندگی کاری و شخصی ایشان را دارم.
قسمت شیرین دیگر کلاس، شیرینیدادن افرادی بود که تلفن همراهشان به صدا در میآمد. حالا به هر شکلی این اتفاق میافتاد یا کسی زنگ میزد، آن فرد باید جلسهٔ بعد برای دوستان شیرینی تهیه میکرد. تقریباً سه چهار نفر شیرینی آوردند که از همین جا از آنها تشکر میکنم. جا دارد اعترافی هم بکنم و طلب بخشش از یک نفر داشته باشم: در یکی از کلاسها تلفن همراه فردی که اسمش را نمیگویم، با اینکه روی سکوت بود، به صدا در آمد. من متوجه شدم و سریع به استاد اطلاع دادم که این شخص جلسهٔ بعد باید شیرینی بگیرد. از حق نگذریم، تلاش همکلاسی ستودنی بود و دلش میخواست کسی متوجه صدای زنگ تلفنش نشود که موفق نشد؛ ولی به هر حال من متوجه شدم و پذیرایی جلسهٔ بعد را پربارتر کردم!
چند جلسهای که از کلاسها گذشت، جو خیلی آرام و دلنشین شده بود و همهٔ دوستان با هم آشنا شده بودند و صمیمیتی ایجاد شده بود. این بر اثر مشارکتهایی بود که در کلاس با هم بهصورت گروهی انجام میدادیم.
ساعت یکی از جلسات کلاس با فوتبال پرسپولیساستقلال تداخل داشت که این مسئله من را خیلی دچار تردید کرده بود: فوتبال را انتخاب کنم یا کلاس را؟ با خودم گفتم جلسهٔ بعد صوت صحبتهای استاد را از دوستی که بسیار در کلاس فعال بود، میگیرم و تصمیم گرفتم به تماشای فوتبال حساس و نفسگیر بنشینم.
فوتبال به پایان رسید و متأسفانه تیم محبوب من هم بازی را باخت و بهقول معروف خیلی حالم گرفته شد. حالا نوبت این بود که فوتبال را فراموش کنم و بهدنبال صوت کلاس بروم. به دوست فعال کلاس پیام دادم که اگر امکانش هست، صوت صحبتهای استاد را برایم ارسال کنید تا بتوانم از مباحث کلاس استفاده کنم. ناگهان با پاسخ منفی ایشان مواجه شدم که گفتند اگر استاد اجازه دهند، چشم. این نکته را هم بگویم که استاد جلسهٔ اول فرموده بودند صوت صحبتهایم را با اجازهٔ خودم برای دوستان ارسال کنید. به هر حال به هر دلیلی استاد اجازهٔ ارسال صوت را ندادند. بندهٔ خدا دوست فعال من هم تقصیری نداشت و فقط انجاموظیفه میکرد.
حالا من ماندم و باخت تیم محبوبم و ناکامی در بهدستآوردن صوت کلاس! جلسهٔ بعد از فوتبال فرا رسید و استاد حیدریثانی برای شوخی، نیم ساعت اول کلاس به من اجازهٔ اظهارنظر و صحبتکردن را ندادند. بهمحض اینکه میخواستم اظهارنظر کنم یا جواب سؤالی را بدهم، میگفتند شما تا نیم ساعت جریمه هستی! مثلاً میخواستند برای غیبت جلسهٔ قبل من را تنبیه کنند!
کلاس به جلسات آخر میرسید و این نکته ذهنم را درگیر کرده و برایم سؤال بود که چرا پذیرایی چای، نسکافه و بیسکویت بعضی جلسات کم میشود؛ یعنی یک جلسه فقط چای داریم و در یک جلسه فقط نسکافه! فکر میکردم تمام جلسات به یک شکل پذیرایی میشویم.
از همهٔ این بحثها که بگذریم، این کارگاه بهنظر من بهترین کلاسی بود که در عمرم شرکت میکردم و با اینکه چهار ساعت سر کلاس بودم، احساس خستگی نکردم. این بر اثر شیوهٔ تدریس استاد و روحیهٔ صمیمیت و مشارکت دوستان کلاس بود. شاید باورتان نشود؛ ولی در بعضی جلسات، زمان بهسرعت میگذشت و نمیخواستم کلاس تمام شود. کلاسهای دانشگاه که یک ساعت و نیم بیستر نیست، گاهیاوقات کسلکننده میشود؛ در حالی که این کارگاه اینگونه نبود؛ با وجود اینکه باید چهار ساعت در کلاس مینشستیم. اینجا بود که به حرف استاد رسیدم که در سایت «ویراسـتاران» نوشته بودند: این کارگاه برای دوستان راضیکننده خواهد بود و به هیچکس سخت نمیگذرد. واقعاً هم برای من همین طور شد.
در آخر هم از همهٔ دوستان همکلاسی و بهخصوص استاد سیدحمید حیدریثانی و همچنین برادر ایشان سیدمحمد حیدری تشکر میکنم و برای همهٔ دوستان آرزوی موفقیت دارم.