دورهٔ ۱۱۵ ویرایش و درستنویسی
مهر و آبان۱۳۹۴
آرزو بهادریمقدم
پنجشنبه ۲۳مهر، ساعت ۱:۳۰ بعدازظهر از مترو، ایستگاه امامخمینی، پیاده شدم و چند قدمی برای پیداکردن آدرسی که در دست داشتم، جلوتر آمدم. ناگهان چشمم به دوستم افتاد. از ماشین پیاده شد. بعد از سلام و احوالپرسی، بهدنبال کلاسی که قرار بود برویم، راه افتادیم. بالاخره بعد از کمی گشتن، به مکانی رسیدیم که نام و نشانی از کلاس در آنجا نبود و به منزلی مسکونی شبیه بود. وارد شدیم و از پلههای آن بالا رفتیم. تعداد کمی از دانشپذیران در نشیمن این خانه نشسته بودند. دو میز قهوهای بزرگ با تعدادی صندلی مشکی در نشیمن این خانه قرار گرفته بودند. قفسهٔ کتابی نیز در گوشهای وجود داشت. کتابهای مختلفی در آن قفسه قرار داشتند، کتابهایی مربوط به ویرایش! فضای کلاس برایم جالب بود.
رأس ساعت ۳ استاد وارد کلاس شدند و با نام خدا کلاس را آغاز کردند. مقدمهای بیان کردند و سپس از دانشپذیران خواستند که خود را معرفی و هدفشان را از آمدن به این کلاس بازگو کنند. برخلاف آنچه تصور میکردم، کلاس خیلی متنوع و شاد بود و احساس میکردم همه از این کلاس لذت میبرند. در این هنگام از ما پذیرایی هم میشد. هر از گاهی برای رفع خستگی، استاد فیلمکی پخش میکردند. عکسهای جالبی هم نشان میدادند. با شنیدن صدای اذان بهسمت مسجد میرفتیم و بعد از نماز، همه پرانرژی ادامهٔ کلاس را تا ساعت ۷ دنبال میکردیم. مطالبی که در کلاس بیان میشدند، بسیار مهم و پرکاربرد بودند. از اینکه در این کلاس شرکت کردم، بسیار خوشحال هستم.