Warning: Creating default object from empty value in /home/heydaris23/domains/heydarisani.ir/public_html/wp-content/themes/voice2/include/options/ReduxCore/inc/class.redux_filesystem.php on line 29
وقتی ویرایش را شروع می‌کنی، تازه می‌فهمی که چقدر کتاب نخوانده‌ای | سیدحمید حیدری‌ثانی

وقتی ویرایش را شروع می‌کنی، تازه می‌فهمی که چقدر کتاب نخوانده‌ای

دورهٔ ۱۴۷ ویرایش و درست‌نویسی
بهمن و اسفند۱۳۹۵
فرناز رحیمی

قصد رفتن به این دوره را نداشتم. تماس گرفتم تا برای تابستان برنامه‌ریزی کنم. دوستم شمارهٔ استاد را داد. می‌گفت کلاس ما فلان جا برگزار شد. مسیرش از خانه‌ام دور بود؛ برای همین تابستان را برای شرکت در کارگاه در نظر گرفتم. بعد از تماس اول، دودل شدم. محل برگزاری تقریباً نزدیک بود؛ اما ساعت کارگاه مناسب نبود. یکی از مقررات خانهٔ ما برگشتن قبل از اذان شب است؛ چه من، چه برادرهایم، و شرکت در این کارگاه مساوی بود با زیرپاگذاشتن مهم‌ترین قانون خانواده. روزهای کارگاه هم سر ناسازگاری داشت. دقیقاً در همان روزها در حرم شیفت داشتم. تازه به‌غیر از همهٔ این مسائل، اردوی راهیان نور دانشگاه هم بود که جزو کادر بودم و مجبور به این سفر شیرین. برنامه‌های دیگر هم که بماند!

روز بعد، از طرف «ویراسـتاران» تماس گرفتند برای ثبت‌نام قطعی. تازه آن موقع بود که به فکر هزینه‌اش افتادم. تقریباً برایم سنگین بود. تازه شهریهٔ دانشگاه را داده بودم و مدتی هم بود که به‌درستی سر کار نمی‌رفتم. مشکلم را گفتم. ایشان گفتند هزینه برایشان در درجهٔ دوم است. می‌توانم تا آخر کلاس‌ها هزینه را بدهم.

گویا همه‌چیز دست به دست هم داده بود تا من این دوره را بروم. تاریخ اردوی راهیان عقب افتاد؛ دقیقاً هفتهٔ بعد کلاس‌ها. حتی هزینهٔ کامل دوره هم از غیب رسید! با مسئولمان در حرم هم صحبت کردم. بندهٔ خدا شیفت کل کادر را جا‌به‌جا کرد تا وقت من را خالی کند!

اولین جلسه شروع شد و همه خودشان را معرفی کردند. از همه قشر بودند: معلم، استاد، ویراستار، حقوق‌دان و… . راستش را بگویم، احساس بدی داشتم؛ ولی کاری بود که انجام داده بودم. راه برگشتی نداشتم؛ یعنی آدمی نیستم که از راهم برگردم.

چند جلسه که گذشت، دیگر آن احساس بیگانه را نداشتم. جوّ کلاس بسیار خوب بود و این، یکی از مهارت‌های استادان است که بتوانند کلاس را از غریبه‌بودن نجات دهند. پذیرایی هم بسیار خوب و به‌موقع انجام می‌شد. وقت نماز هم استراحت داشتیم؛ البته برای نمازخواندن. یک امتیاز مثبت دیگر برای استاد. نرمش‌های سر کلاس عالی بود.

از زحمات دست راست استاد هم باید تشکری ویژه بکنیم که بودنشان بسیارمفید و لازم است.

وای! یادم رفت بگویم وقتی ویرایش را شروع می‌کنی، تازه می‌فهمی که چقدر کتاب نخوانده‌ای، چقدر یاد نداشته‌ای و چقدر باید بیشتر تلاش کنی.

لینک کوتاه:

دیدگاه خود را بنویسید:

+ 52 = 58