Warning: Creating default object from empty value in /home/heydaris23/domains/heydarisani.ir/public_html/wp-content/themes/voice2/include/options/ReduxCore/inc/class.redux_filesystem.php on line 29
یاد گرفتم مرسی نگویم | سیدحمید حیدری‌ثانی

یاد گرفتم مرسی نگویم

دورهٔ ۱۱۵ ویرایش و درست‌نویسی
مهر و آبان۱۳۹۴
سوده عبداله‌زاده مهنه

همیشه فکر می‌کردم نوشتن کار آسانی است و خوب می‌نویسم. خوب هم می‌نوشتم. اما حالا می‌فهمم که خیلی هم ساده نیست. از ما خواسته‌اند کارگاه ویرایش را توصیف کنیم. انصافاً کار سختی است؛ هرچند که خود «انصافاً» هم درست نیست. همین اول بگویم که کارگاه بسیار خوبی بود. بله، می‌دانم که «خوب» کلیشه است؛ ولی خوب بود دیگر. باید قبول کنید.

از فضای کارگاه نمی‌نویسم؛ چون حرف زیاد است و وقت اندک. فقط همین‌که همهٔ بچه‌ها روبه‌روی هم، دور یک میز مستطیل‌شکل می‌نشستند، از نظر من عالی بود. هنگام نظردادن، همدیگر را می‌دیدیم که این باعث تقویت اعتماد‌به‌نفس می‌شد. تعامل استاد با دانش‌آموزان خیلی خوب بود. «خیلیی خوب» هم کلیشه است؟

همین ‌که می‌توانستیم در هر زمان از کلاس نظرمان را، چه درست و چه اشتباه، بگوییم، خوش‌حالمان می‌کرد.

گفتم استاد… . استادمان هم خیلی خیلی خوب بود: دانش به‌اندازه، ارتباط با دانش‌آموز، خنده‌رویی، تنوع در شیوهٔ تدریس. مدیریت زمان و ادارهٔ کلاس را هم به‌درستی بلد بود. واقعاً استاد بود. هرچند که اصرار داشت استاد نیست و استاد خطابش نکنیم؛ ولی خب به‌راستی استاد بود.

قبل این کارگاه، همیشه فکر می‌کردم ویرایش بلدم. فکر می‌کردم همین ‌که می‌دانم کجای جمله کاما بگذارم و کجا نقطه، پس ویراستارم. اینجا که آمدم، فهمیدم حتی فاصلهٔ قبل و بعدش هم مهم است و همین ‌طور فاصلهٔ بین کلمات؛ مثل فاصله‌ای که باید با آدم‌ها داشته باشی: با بعضی‌ها بی‌فاصلهه مثل مادر، بعضی‌ها نیم‌فاصله و بعضی دیگر فاصلهٔ کامل.

دنیای عجیبی بود ویرایش. یاد گرفتم کژتابی شاید بعضی جاها قشنگ کند نوشته را؛ اما بیشتر ذهن را گمراه می‌کند. فهمیدم در رفتارم هم نباید کژتابی داشته باشم تا آدم‌های دوروبرم فکرهای اشتباه نکنند.

یاد گرفتم «مرسی» نگویم دیگر. وقتی دست‌پخت مادرم را با اشتها خوردم، همان احساس درونم را بگویم و به‌جای آن‌همه حس قشنگ، به یک مرسی اکتفا نکنم.

یاد گرفتم در نوشته هم باید اصل یکدستی را رعایت کنم تا بتوانم خوب بنویسم؛ درست مثل یکدست‌بودن صحنهٔ زندگی که فراوان نایکدستی دارد.

و خیلی چیزهای دیگر هم یاد گرفتم. «چیز» هم کلیشه است؛ ولی خیلی فکر کردم که به‌جایش چه بنویسم. «موارد» هم که خب از آن بدتر است. خودش «مورددار» است. «مطالب» اما به‌نظر خوب می‌آید. مطالب زیادی آموختم. در کل فهمیدم ویرایش کار خوبی است در همه‌جا: اضافه‌ها را کم می‌کنی، کم‌ها را اضافه می‌کنی، کژتابی‌ها را برطرف می‌سازی، حشوها را بر می‌داری و در آخر، اثری زیبا به‌ جا می‌گذاری.

… و باز به این فکر کردم که چه خوب است اگر گاهی متن رفتار خودمان را هم ویرایشی بکنیم.

نمی‌دانم چطور نوشتم. فقط امیدوارم «قابل قبول» باشد و «مورد» طبع استاد واقع شود.

لینک کوتاه:

۱ دیدگاه

  • درود بر شما.
    باز هم عرض می‌کنم که «استاد» نیستم.
    کاربرد عنوان «استاد» تابع ضوابطی است:
    اعضای هیئت‌علمی از حیث مرتبه به ترتیب از مرحلهٔ پایین‌تر به مرحلهٔ بالاتر به مربی (Instructor)، استادیار (Assistant Professor) ، دانشیار (Associate Professor) و استاد (Professor) تقسیم می‌شوند.

    من «مدرس» این کارگاه بودم.

دیدگاه خود را بنویسید:

2 + 8 =