دورهٔ ۱۱۷ ویرایش و درستنویسی
آبان و دی۱۳۹۴
فائزه شکیبائی
روزی پاییزی بود که دوستم خبر داد در مشهد کلاس ویراستاری برگزار میشود. خوشحال شدیم؛ چون به این کلاس برای ویرایش کتاب در دست ترجمه نیاز داشتیم. خیلی زود ثبتنام کردیم. روز تشکیل کلاس، همراه دوستم به کلاس رفتم. در آن روز کمی استرس داشتم و دلیل این اضطراب درست یا غلطبودن انتخاب بود. در راه از خود میپرسیدم آیا بدون تحقیق و شناخت ثبتنام در این کلاس درست بوده یا نه. تا لحظهٔ رسیدن ساکت بودم.
به کلاس رسیدیم. چند لحظهای گذشت و کمکم کلاس شلوغ شد و استاد درس قبل از همه در کلاس حضور داشت. با گذشت چند لحظه، استاد درس را شروع کرد و هرچه از کلاس میگذشت، ایمان میآوردم که بهترین مسیر را انتخاب کردهام. کلاس با استادی مسلط بر درس و شوخطبع به پایان رسید؛ طوری که متوجه گذر ساعت نشدم و پرانرژیتر از لحظهٔ ورود راهی خانه شدم.
هفتهها گذشت و من به مسیری که انتخاب کرده بودم، بیشتر ایمان پیدا میکردم؛ ولی در اوایل شروع دوره از خودم سؤال میکردم که چرا زودتر از این با ویرایش آشنا نشده بودم. اگر زمان به عقب برگردد، رفتن به کلاس ویراستاری را با ورود به دانشگاه شروع میکردم. خدا را شکر میکنم که کمکم کرد تا در بهترین مسیر قدم بردارم.
این مسیر دریچهٔ جدیدی را برای من باز کرد و نگاه من را به نوشتن و خواندن تغییر داد. قبل از این، بیتوجه از کنار نوشتهها عبور میکردم و کلاس ویراستاری تلنگری بود. ویرایش کار دشواری است که با تمام سختیها، لذت خاص خودش را دارد. تأثیری که کلاس ایجاد کرد، مطالعهٔ روزانه کتابهای خارج از حوزهٔ دانشگاهی بود. قبل از قرارگرفتن در این راه، کتابخواندن سخت بود؛ ولی بعد از پایان کلاس، نخواندن آن. نکتهٔ جالبتر کلاس ویراستاری برای من این بود که باید از خودکارقرمز استفاده میکردیم و این موضوع بسیار خوشحالکننده بود؛ چون همیشه خودکارقرمز را در دستان معلم و استاد دیده بودیم موقع بررسی ورقهای امتحانی تا نمره بدهند. این هم هدیه و شیرینی کلاس به من بود.
لازم است که از افرادی که در برگزاری کلاس ویراستاری نقشی داشتند، تشکر کنم که باعث شدند نگاه از دریچهای دیگر را در زندگی تجربه کنیم.
تعجب کردم که با این متن روبرو شدم. ممنونم از شما