دورهٔ ۱۳۶ ویرایش و درستنویسی
شهریور و مهر۱۳۹۵
س.
دورهٔ ویراستاری ما به پایان رسید. برای ما فرصتی بود که در کنار هم، از واژهها و زبان بگوییم. یاد گرفتیم که زبان فارسی را با نگاه دیگری ببینیم. هر واژهای را به نوشته راه ندهیم و حواسمان به آنها باشد. گاه آنچه در سر داریم، با آنچه نوشتهایم، یکی نیست و هرکدام حرف خودش را میزند. چه خوب است به معنای واژهها بیشتر دقت بکنیم.
از منطقیبودن گفتیم و اینکه نتیجهٔ درازنویسی چیست. دیدیم که بعضی حجم نوشته را بیشتر میکنند، بیآنکه دلیلی داشته باشند. از کلیشههایی خبردار شدیم که برای کُشتن آنها تنبلی را باید کنار بگذاریم. جای نوشتههای معیار و شکسته را پیدا کردیم. از لهجهها و گویشهای گوناگون ایران گفتیم. صدای جملهها را دقیقتر گوش کردیم. به اهمیت دستورزبان پی بردیم و از دردسرهای آن کلافه شدیم.
در نیمهٔ راه، فرهنگستان به سراغ ما آمد و دستور خط را داد. املا گفت و تمرین کردیم. نشانههای سجاوندی سرِ وقت با ما همراه شدند و نشان دادند که اگر درست به کار بروند، خواندن را روانتر میکنند. فاصله و نیمفاصله آمدند و کارشان را به یاد ما آوردند. از ما خواستند آنها را فراموش نکنیم.
یک ماه با ویراستاران بودیم. ده بار کنار هم نشستیم و از فارسی گفتوگو کردیم. هر جلسه از نکته و بحث و خنده پُر بود و با صمیمیت بیشتری برگزار میشد. با اینکه چهار ساعت طول میکشید، خستگی را از تن من بیرون میبُرد. آقای حیدریثانی عزیز هم هرچه در توان داشت، به کار میگرفت. او که خود از ما علاقهمندتر بود، ما را در هر گام راه میبرد و همراهی میکرد و گاه از تجربههای ارزشمندش میگفت. از او و برادرش سپاسگزارم. بهامید روزی که درستنویسی را یاد بگیریم!
۱۰مهر۱۳۹۵