دیروز برای اولین بار در نشست یا بهتر بگویم دورِهمی گلستانخوانی شرکت کردم.
مفید بود. وقتی نوبت خواندنم شد، با ذهن یک ویراستارِ خام گلستان را خواندم. بهدنبال خطاهای منطقی و تناقضها بودم و با دقتورزیهای معنایی، بهخیال خام خود میخواستم از سعدیِ بزرگ خرده بگیرم! خانم دکتر بهمدی نصیحتم فرمودند که:
[ای خامپسر!] در ساحت شعر نباید اینگونه وارد شد؛ چراکه برخی از این تناقضها صرفاً بهضرورت وزنِ شعر ایجاد شدهاند و برخی دیگر از سرِ عمد و با هدف ایجاد ایهام و ابهام بودهاند. (نقل بهمضمون)
با ادامهٔ نصیحتشان، خواب گران را بیشتر از سرم پراندند که حتی در ارتباط با معنای لغات هم نباید فقط به معنای دقیق و حقیقی کلمه توجه کرد؛ زیراکه برخی واژگان گلستان در معنای مَجازی آن استفاده شدهاند… .
القصه، دیروز فهمیدم که پسر جان! لطف کن و غورهنشده مویز نشو!
در حاشیه: قبل از آنکه کمی با این کتاب انس بگیرم، با خودم میگفتم واقعاً ممکن است کسی گلستان را بخواند و بر فصاحتش افزوده شود؟ آیا بهتر نیست برای این مقصود با کتب بزرگانِ نثرِ معاصر انس و الفت گرفت؟
خودِ سعدی(علیهالرحمه) پاسخم را داد! یک ساعتی که در گلستانش سیر میکردم، ضرورتی پیش آمد و ناچار شدم نامهای بنویسم. میانهٔ نوشتن بهخود آمدم و دیدم ای دل غافل! نامه را با نثری شبیه گلستان نوشتهام و از همان افعالی استفاده کردهام که محبوب سعدی بوده است!
باری، نامه را از سر گرفتم و دانستم که هم جنبه ندارم و هم تأثیر مجالست با حضرت سعدی بیش از آن است که میپنداشتهام.
نثر شیرین دکتر غلامحسین یوسفی هم که در مقدمهٔ گلستان آمده است، حداقل از نظر من خیلی متأثر از نثر گلستان است. هرچه نباشد، ایشان چهلوچند سال با این کتاب مأنوس بودهاند. بهگمانم زیباترین توصیف را خود دکتر یوسفی دربارهٔ این کتاب کرده باشند. در جایی از مقدمهٔ کتاب فرمودهاند:
رفیقی صمیمی را به من معرفی کردهاند که از آن پس همیشه با او محشور خواهم بود و به هر مناسبت با او گفتوگوها خواهم داشت.
پیداست که گلستان برای ایشان چیزی بیش از یک کتاب محبوب و یار غارشان بوده است.
دیدگاه افشین دربارۀ نشست هجدهم گلستانخوانی.
سلام علیکم
در زبان عربی «وصف» داریم و نه «توصیف». فارسیزبانها ریشۀ «و ص ف» را به باب تفعیل برده و از آن «توصیف» ساختهاند؛ بدون هماهنگی با عربها!