نقشهٔ ذهنی از کجا آمد؟
در سال ۱۹۷۰، آقای تونی بوزان (Anthony Peter Buzan) نقشهٔ ذهنی را به جهان معرفی کرد. او در مقدمهٔ کتاب How to mind map میگوید:
میخواهم داستان شکلگیری نقشهٔ ذهنی و چگونگی ترسیم آن را برایتان بگویم. در کودکی علاقهٔ بسیاری به یادگیری ازطریق جزوهنویسی و یادداشتبرداری داشتم. در نوجوانی، دچار آشفتگی ذهنی شدم که درنتیجهٔ آن، کمکم ازهرچه به مطالعه مربوط میشد، حتی یادداشتبرداری متنفر شدم. بهتدریج متوجه این تضاد شدم که هرچه بیشتر یادداشت برمیداشتم، نتیجهٔ بدتری از مطالعه عایدم میشد. پس از آن، سعی کردم در مطالعات خود، زیر کلمات مهم و نظرهای جدید، خط قرمز بکشم و نکات مهم را درون کادر قرار دهم. بسیار جالب توجه بود که حافظهام بهسرعت پیشرفت کرد. در سال اول دانشگاه، همچنان با خود درگیر بودم. پس از آن بود که جذب روش یونانیها شدم. در این شیوه، با استفاده از تقویت حافظه، صدها و هزاران خاطره بازیابی میشود. روش یونانیها بر تصویرسازی ذهنی و تداعی معانی استوار است. بهتدریج متوجه شدم اغلب دوروبریهایم، همانند من، به جزوهنویسی تکرنگ عادت دارند که هیچیک براساس تداعی معانی و تصور مفاهیم استوار نیست. ناگهان دریافتم در مغز من، مرکز عظیم تجمع اطلاعات وجود دارد که با استفاده از ابزار ذهنی مناسب و یادداشتنویسی اصولی، منظم و هدفمند میشود. کمکم درصدد ایجاد ابزاری برآمدم که آزادی تفکر ما را ممکن کند تا بتوانیم براساس ساختار خلقت طبیعی خودمان، فکر کنیم. بر همین اساس، مطالعه در تمام زمینهها بهویژه روانشناسی را شروع کردم. در علم روانشناسی، فرایند یادگیری بر دو پایهٔ اصلی و بسیار مهم استوار است: تصور مفاهیم؛ تداعی معانی. سپس همانند یونانیها جذب توانایی ذهنی فراوان خودم شدم که بسیار ارزشمند هم بود. پاسخ تمام سؤالات من در حافظه و یادداشتنویسی و بروز خلاقیت نهفته بود. بهسرعت دریافتم که بیشتر متفکران بزرگ، بهویژه داوینچی، در یادداشتهای خود از تصاویر، شاخصها و خطوط مرتبط استفاده میکردهاند و با این کار، یادداشتهایشان را جذابتر و به همین ترتیب، آنها را پایدارتر میساختند. در تمام این بررسیها، چون در طبیعت، تفکر و تخیل و تصور و رؤیا را بهآسانی مشاهده میکردم، در آنجا نیز بهدنبال پاسخ سؤالات خود بودم. بعد به این فکر افتادم که ما بخشی از طبیعت هستیم و طرز تفکر و یادداشتبرداری ما باید بهنوعی، با طبیعت مرتبط باشد و باید به آن واکنش نشان دهیم. بهتدریج دریافتم که ما بهعنوان جزئی از طبیعت، باید آینهٔ قوانین طبیعی باشیم و شیوهٔ طبیعی تفکر و یادداشتنویسی را در پیش بگیریم تا واکنشی طبیعی بروز دهیم. همهٔ سؤالهای من یک پاسخ داشت: ابزار فکری مدنظر باید برای تمام فعالیتهای زندگی به کار رود و بر ماهیت طبیعی ذهن استوار باشد. بنابراین این ابزار باید انعکاسی از طبیعت باشد تا بتواند چگونگی طرز کار طبیعی ذهن را آشکار کرده و با ماهیت طبیعی ذهن در تضاد نباشد. نتیجه، دستیابی به ابزاری شفاف و زیبا و ساده و درخشان بود که نشاندهندهٔ خلاقیت طبیعی و مراحل فکری بود. در اینجا اولین نقشهٔ ذهنی جان گرفت.[۱]
نقشهٔ ذهنی نوعی یادداشتبرداری است. با این روش، ذهن دیگر اسیر خطوط سیاه کاغذ نخواهد بود. این روش کمک میکند درست مانند ساختار طبیعی مغز و ذهنمان بیندیشیم و بنویسیم؛ چون ما شعاعی و پرتویی فکر میکنیم. وقتی موضوعی ما را درگیر خود میکند، شروع میکنم به اندیشیدن دربارهٔ جوانب آن و از این شاخه به آن شاخه میرویم. نقشهٔ ذهنی کلید خلاقیت و شکوفایی ذهن و فکر است. مغز دو نیمکره دارد: راست و چپ. ما نیمکرهٔ راست را کناری گذاشتهایم و از آن استفاده نمیکنیم. نقشهٔ ذهنی کمک میکند دو نیمکره دست به دست هم بدهند. این همافزایی، توان ذهن را دو برابر نمیکند؛ صد برابر میکند یا شاید هزار برابر.
مبانی نقشهٔ ذهنی
نقشهٔ ذهنی بر دو پایه استوار است: منطق (کارکرد نیمکرهٔ چپ) و هنر (کارکرد نیمکرهٔ راست). جنبهٔ هنری آن این اصول را دارد:
۱. ایدهٔ مرکزی: نقشهٔ ذهنی با ترسیم ایدهٔ مرکزی آغاز میشود. ایدهٔ مرکزی همان موضوع نقشهٔ ذهنی است. تصویر مرکزی باید ساده، پر از رنگ، جذاب و خندهدار و طنزآمیز طراحی شود.
۲. شاخههای اطراف ایدهٔ مرکزی: موضوعات فرعی مربوط به موضوع اصلی در اطراف آن، بهصورت شاخههای بوتهای گل یا شعاع خورشید یا پاهای ستارهٔ دریایی یا… کشیده میشود. هر شاخه باید با یک رنگ رسم شود. روی هر شاخه، کلیدواژهٔ مربوط به آن موضوع فرعی نوشته میشود.
۳. استفاده از رنگها: نقشهٔ ذهنی باید پر از رنگ باشد؛ چون دنیای ما رنگی است، نه سیاهوسفید. شاخهها و تصویر مرکزی باید رنگی ترسیم شود.
۴. استفاده از تصاویر و نمادها: تصویر، زبان حافظه است. هر تصویر برای ذهن، بهاندازهٔ هزار واژه ارزش دارد.
۵. تداعیها.
مبانی منطقی نقشهٔ ذهنی اینچنین است:
۱. کل به جزء: در نقشهٔ ذهنی، مطالب براساس نظامی منطقی و از کل به جزء نوشته میشوند. اصل موضوع، در مرکز طرح قرار میگیرد و نکات فرعی با ترسیم شاخههایی در اطراف موضوع اصلی، ترسیم میشوند. جزئیات هم در شاخههای فرعیتر قرار میگیرند.
۲. کلیدواژهها: در نقشهٔ ذهنی، بهجای اینکه مطالب خلاصهنویسی شود، از کلیدواژههایی تداعیکننده استفاده میشود. این کلیدواژهها همچون کلید، درهای گنجینههای اطلاعات را به روی ما میگشاید. بههیچوجه نباید از جمله استفاده شود.
۳. ارتباطها.
کاربردهای نقشهٔ ذهنی
نقشهٔ ذهنی کاربردهای فراوان دارد؛ در مطالعه، تصمیمگیری، خلاصهنویسی، بارش مغزی، یادداشتبرداری، برنامهریزی، تحقیق، مدیریت، حل مشکلها، مدیریت بحران و… .
[۱]. نک: بوزان، تونی، ۱۳۸۷، نقشۀ ذهن؛ نقشۀ ذهن جدیدترین ابزار فکری است که زندگیتان را دگرگون میکند؛ ترجمۀ اقدس رضایی، چ۱، تهران: نسل نواندیش.